مرور کتاب «معجزه معلق»

 

مروری بر کتاب «معجزه معلق» نوشته مریم مطهری راد
در جست‌وجوی معجزه‌ای که نمی‌رسد


زهرا زعفرانی:
در جهانی که هیچ‌چیز سر جای خودش نیست، آدم‌ها برای یافتن نقطه اتکایی می‌جنگند تا شاید به ثبات برسند. رمان «معجزه معلق» یک داستان اجتماعی‌ ـ‌ روان‌شناختی، درباره زنی به نام «ماهنی» است که در میانه‌ی زندگی و روابط خانوادگی دچار سردرگمی، تردید و احساس تعلیق می‌شود. کتاب بیشتر بر تجربه‌های درونی و ذهنی شخصیت‌ها تمرکز دارد تا اتفاقات بیرونی و با نثری ساده و آرام پیش می‌رود.
«ماهنی» در میانه‌ی زندگی‌ای ایستاده که از بیرون آرام است؛ اما در درونش هزار ترک دارد. اصالتاً ترک تبریز است و خاطرات کودکی‌اش هنوز در بازی‌های ساده و یواشکی با برادرش زنده‌اند؛ خاطراتی که حالا در تقابل با واقعیت تلخ زندگی‌اش قرار گرفته‌اند. او میان گذشته‌ای که نمی‌خواهد و آینده‌ای که نمی‌بیند، گرفتار است و زندگی را گاهی به‌اجبار ادامه می‌دهد. در کنار ماهنی، «رحمان» و «سولماز» هر کدام به‌نوعی آینه‌ی درونیات او هستند؛ یکی نماینده‌ی سازش و دیگری شورِ رهایی. علاوه بر این، خانواده و اطرافیانش، از جمله «آنا»، مادرشوهرش، در شکل‌دادن به تصمیمات و مسیر زندگی ماهنی نقش دارند و به پیچیدگی روابط او می‌افزایند. 
روایت، با زبانی نرم و نگاهی درونی، ما را به دل تردیدها، حس گناه و تمنای معنا می‌برد، جایی که زندگی فراتر از قصه‌های ساده، خودنمایی می‌کند. خواننده در طول داستان میان همدلی و دل‌سوزی برای ماهنی تاب می‌خورد و خود را در آینه‌ی بی‌قراری او می‌بیند. رمان، بیشتر از آنکه بر گره‌های داستانی تکیه کند، بر تجربه‌ی درونی شخصیت‌ها استوار است. زبان نرم و گاه شاعرانه‌ی نویسنده، این درون‌کاوی را قابل لمس می‌کند، هرچند همین نرمی در بخش‌هایی از روایت، ضرباهنگ را کند می‌کند.
«مطهری‌راد» جهانی می‌سازد که در آن معجزه‌ای اگر هست، نه از آسمان که از دلِ مکث‌ها و تردیدها برمی‌خیزد. «معجزه معلق» دومین رمان این نویسنده است؛ نویسنده‌ای که پیش‌تر با «سفر به آتش» نامش را میان نویسندگان جوان جدی‌تر کرده بود. او از دل روزنامه‌نگاری و تجربه‌های اجتماعی به جهان داستان قدم گذاشته و همین نگاه واقع‌گرایانه باعث شده روایتش از جنس شعار نباشد. این بار در «معجزه معلق» سراغ زنی رفته که زندگی‌اش در مرز فروپاشی و بیداری ایستاده است. رمان در مجموعه «مدرسه رمان» نشر شهرستان ادب منتشر شده و 294 صفحه دارد؛ نه آن‌قدر حجیم که خواننده را خسته کند و نه آن‌قدر کوتاه که نتواند جهان خودش را بسازد. 
مطهری‌راد با زبانی بی‌هیاهو، قصه‌ای معاصر را پیش می‌برد که می‌توان آن را در ژانر «داستان بلند اجتماعی ـ روان‌شناختی» جای داد. در گفت‌وگوهایی که از او منتشر شده، نویسنده گفته شخصیت اصلی را از مواجهه‌ای واقعی الهام گرفته؛ زنی از دلِ روزمرگی‌های خاموشِ شهر. همین باعث شده حال‌وهوای رمان نه تخیلی و دورازذهن که نزدیک و ملموس باشد؛ از همان زندگی‌هایی که هر روز کنارت جریان دارند و صدایشان را نمی‌شنوی.
«معجزه معلق» نه با حادثه آغاز می‌شود و نه با پایان‌بندی نمایشی به نتیجه می‌رسد؛ قصه‌ای است آرام و پر کش‌وقوس که می‌خواهد به‌جای روایت یک اتفاق، حس بودن در میانه‌ی تردید را بازسازی کند. بااین‌حال، پیچیدگی شخصیت‌ها و حضور جمعیتی نسبتاً زیاد، گاه ذهن خواننده را به چالش می‌کشد و توجه او را می‌طلبد. نثر کتاب خوشخوان است؛ از آن دست نثرهایی که خودش را به رخ نمی‌کشد. زبان تلاش نمی‌کند متفاوت یا پیچیده باشد، بلکه می‌خواهد در خدمت روایت بماند.


بخشی از کتاب:
«مرد کوتاهی که نشستن ایستادنش معلوم نبود از پشت پنجره باز دکه نگهبانی ظرف غذای نیم‌خورده‌اش را برای ماده سگ و توله‌هاش خالی می‌کرد از همه نگهبان‌ها می‌ترسید. نزدیک نشد. از دور خط اشاره پیرزن را گرفت و دنبال عمران چشم چرخاند. چشم‌هاش از بوی گازوئیل سوخت. آن طرف زنجیر از اول تا جایی که می‌شد دید شلوغ بود. کارگرها مثل ماشین‌ها قاتی بوی گازوئیل و براده‌های آهن و سروصدا کار می‌کردند. سروصدای اتوبان، قارت‌و‌قورت لیفتراک‌ها و دستگاه‌های هواگازی که فقط ورق آهن را برش نمی‌داد؛ روی ورق که می‌خوابید پرده گوش که هیچ کاسه سرت را برش می‌داد. کارگرها لنبر می‌خوردند و در عرض چند دقیقه تعدادشان آن‌قدر زیاد می‌شد که در هم می‌لولیدند. عمران همان جا بود. خوب شناختش. کلاه تنگ سیاهی روی سرش کشیده بود. چاقی هیکلش پهن شده بود روی صندلی ای که زیرش گم بود. تکیه به دیوار پاروی پادراز کرده و دست‌به‌سینه چرت می‌زد. همان آدم بود. همان که رحمان کل زندگی را دودستی بهش داد. مالش روحش روان و آینده‌اش و اگر می‌دانست چه چیزهای دیگری را معلوم نبود این باقی‌مانده تا کی ذره‌ذره تمام می‌شد. نگهبان که صداش کرد بی‌اختیار چادر را جلوتر کشید. زیرچشمی و وحشت‌زده نگاهش کرد و خواست برگردد؛ اما متوجه جعبه خرما توی دست نگهبان شد که تعارفش می‌کرد گفت: «بردار خیرات آخر هفته است. خدا رفتگانت را بیامرزد.» خرما را که برداشت تازه یادش افتاد ساعت‌هاست چیزی نخورده؛ یعنی فرصت هم نکرده بود.»


 مطهری‌راد در توصیف لحظه‌ها و احساسات واژه‌ها را بادقت می‌چیند و همین باعث می‌شود متن گرمایی ملموس داشته باشد. هرچند همین زبان گاهی به یکنواختی می‌افتد و ضرباهنگ را کاهش می‌دهد.
لحن کلی اثر آرام، درونی و تأمل‌برانگیز است. نویسنده سعی کرده آن را در امتداد جهان ذهنی ماهنی نگه دارد؛ نه در اوج و نه در فروپاشی، بلکه در نقطه‌ای معلق. این انتخاب هوشمندانه است، اما گاهی باعث می‌شود از بیرون همه چیز یک‌دست و کم‌تنش به نظر برسد.
ماهنی محور اصلی روایت است و تقریباً تمام جهان داستان از دریچه‌ی نگاه او شکل می‌گیرد. مطهری‌راد اما بیشتر در پرداخت روحی او موفق‌تر است تا در ترسیم گذشته و انگیزه‌هایش؛ ما احساسش را می‌فهمیم؛ اما ریشه‌هایش را نه آن‌قدر که باید. در مقابل، «رحمان» و «سولماز» مکمل‌های او هستند؛ یکی نشانه سکون و دیگری نشانه شور رهایی. این تقابل هوشمندانه است، اما تمرکز بیش از حد بر ذهن ماهنی، باعث شده صدای دیگر شخصیت‌ها کمتر شنیده شود و گاه به کارکرد روایی تقلیل پیدا کند.
رمان با ریتمی آرام آغاز می‌شود و تا نیمه مسیر مشخصی را طی می‌کند، اما در نیمه دوم انسجام کمی کاهش می‌یابد؛ انگار نویسنده بیش از آنکه به خط داستانی بیندیشد، درگیر تردیدها و مکث‌های شخصیت اصلی شده است. این امر از یک سو به درونی‌تر شدن اثر کمک می‌کند، اما از سوی دیگر پیوستگی روایی را تضعیف می‌کند.
مطهری‌راد در خلق فضاهای شهری و آپارتمانی موفق است؛ بوی زندگی مدرن در سراسر اثر پیچیده است. خیابان‌ها، اتاق‌ها و حتی سکوت میان دیالوگ‌ها حس واقعی دارند. بااین‌حال، گاهی فضا به‌قدری درونی می‌شود که محیط بیرونی محو می‌گردد و داستان به مرز ذهنی بودن نزدیک می‌شود.
ریتم آهسته و درون‌نگرا، در آغاز جذاب و هماهنگ با لحن است اما در ادامه کشش خود را از دست می‌دهد. به‌ویژه در بخش‌هایی که تأملات ذهنی ماهنی تکرار می‌شود، مخاطب از پویایی روایت فاصله می‌گیرد. بااین‌حال، نویسنده با جملات کوتاه و نثر منظم مانع فرسایش کامل داستان می‌شود.
ایده مرکزی کتاب — «زندگی در حالت تعلیق و ناتوانی از تصمیم» — جذاب و قابل‌لمس است. مطهری‌راد به بازنمایی زنان امروز پرداخته که میان بایدونباید، میان خواستن و نخواستن گرفتارند. مضمون اثر برآمده از تجربه زیسته است، نه نظریه. صداقت نگاه نویسنده یکی از مهم‌ترین قوت‌هاست، هرچند گاهی داستان بیشتر درباره‌ی احساس تعلیق حرف می‌زند تا آن را نشان دهد.
این کتاب برای خوانندگانی مناسب است که به‌جای قصه‌های پرکشش و حادثه‌محور، دنبال روایت‌هایی آرام، تأملی و روان‌شناسانه‌اند؛ آن‌هایی که از دل سکوت و مکث معنا بیرون می‌کشند. «معجزه معلق» با تمام کم‌و‌کاستی‌هایش یادآوری می‌کند که زندگی گاهی دقیقاً همان‌جاست؛ در میانه تعلیق، جایی بین خواستن و رها کردن.

محمد گفت:
یاد فیلم "به همین سادگی" افتادم. اونجا هم یه خانم به همچین تلاطمات درونی تصویر شده بود
محدثه خوشی گفت:
مرور مفصل و شاید زیاد طولانی بود طوری که حس کردم کتاب رو خوندم، اما گونه‌ای که نویسنده در مورد شخصیت حرف زده بود رو دوست داشتم
مریم حسن زاده گفت:
من کتابهایی که ریتم آرومی دارن رو دوست دارم
محسنی گفت:
به نظرم کتاب جالبی اومد