مرور کتاب «پشت درهای بهشت»

 

مروری بر کتاب «پشت درهای بهشت» نوشته رضا کاشانی اسدی
بوی خوش حُسنِ‌عاقبت

 

مهدی مرشدی:
داشتنِ دلی در گرو نور تعیین می‌کند انسان در محیطی تاریک چه خواهد کرد. به قیمت سیاه شدن، همرنگ جماعت می‌شود یا همنشینی با ماه و خورشید را برمی‌گزیند.
«پشت درهای بهشت»، نوشته رضا کاشانی اسدی در ۱۸۶ صفحه که توسط نشر جمکران به چاپ رسیده، از آن قسم داستان‌هایی است که بر اساس یک قسمت از واقعیت پرداخته و بسط داده شده‌اند. این بار داستان برگرفته از آن دسته از روایات است که معتقدند سه تن از یاران امام حسین علیه‌السلام در رکاب حضرت شمشیر زدند و مجروح شدند و اسیر، و بعدها نیز به شهادت رسیدند.
پدر ثمامه که بزرگ عشیره است در آستانه پیری قرار گرفته و حالا ثمامه فرزند او، در گیر و دار کسب اعتبار برای خویش است تا بعد از پدر زمام تصمیمات قوم خود را در دست بگیرد. در این بین «موقع»، پسر ثمامه اما نظر دیگری دارد. او هیچ علاقه‌ای به گردن خم کردن در نزد عبیدالله بن زیاد ندارد و این ثمامه را نگران می‌کند. هر چه به زمان موعود نزدیک می‌شوند و همراهی قبیله آن‌ها اهمیت بیشتری به خود می‌گیرد، نگرانی ثمامه نیز بیشتر می‌شود.
داستان روان است و جملات ساده به فهم راحت‌تر کمک می‌کند. با توجه به شخصیت نوجوان داستان، شاید بشود آن را بیش از همه به نوجوانانی که در آستانه جوانی هستند توصیه کرد، اما با این حال اهمیت، حساسیت و حس و حال موجود در فضای روایت به خوبی منتقل شده و خواندن کتاب برای رده بزرگسال نه تنها خالی از لطف نیست، بلکه در شخصیت ثمامه و اشجع و اشعث نکته‌های اخلاقی و معرفتی قابل برداشت خوبی وجود دارد.
زاویه‌دید فصل‌های ۱۲گانه کتاب تفاوتی ندارد و در بعضی دیالوگ‌های میان شخصیت‌ها و تشخیص اینکه چه کسی در حال سخن گفتن است دشوار است. در بخشهایی شاید نیاز به خواندنِ چندباره وجود دارد که البته تعداد این گفت‌وگوهای پیچیده کم است.
به دفعات مشاهده می‌شود که برای تغییر نکردنِ شخص اول روایت، نقل‌قول‌هایی انجام می‌شود. برای مثال شخص اول می‌گوید: «نعمان گفت بعد از اینکه من رفتم...» و بعضاً هم تا دو سه صفحه این روایت از زبان نعمان ممکن است ادامه پیدا کند.
گاهی وسیله‌ها ارزشمند می‌شوند ولی نه به معنای درست آن، که بیش از حد. تا جایی که خود، ارزش می‌شوند و گاهی غایت انسان. اعتبار، آبرو، قبیله، جایگاه، این‌ها از جمله مهمترین نعمت‌ها هستند که همه باید وسیله‌ای برای هدف باشند و در راه درست، که مسیر الهی‌ست هزینه شوند. نه اینکه بهانه‌ای عافیت‌طلبانه باشند تا ارزش‌های الهی قربانی آن‌ها شوند.  هر چند همین بینشِ استفاده درست برای انسان کافی است، اما چه موقعیت‌هایی که اصلاً این نعمات دنیوی نیز در امتداد شکرانه نعمات الهی باشند. همانطور که عمر سعد هیچگاه به وعده مشهور ابن‌زیاد نیز نرسید.

 

در جایی از کتاب می‌خوانیم:
«در نگاه ما، مردم باید عالم و حامی علمشان باشند نه نفسانیت؛ همان مصداق جهل بارز که امروز بزرگ و کوچک را گرفتار کرده. دیروز نامه‌ها نوشتند که حسین بیا. قلب‌های ما با توست و بوستان‌هایمان با تو پربار است، بازوانمان در خدمت توست. می‌خواهیم حاکمیت را به مسیر حق برگردانیم. تزویر، زر و خوف غلبه کرد و صداهای دیروز در گلو خشکید. حال دشنه و خنجر آب می‌دهند که سر از حق و عدالت جدا کنند.»

 

در حماسی‌ترین تجربه تاریخی شیعه، «موقع» را میان خیمه‌ها در تب و تاب خواهیم دید و برای این پرسش دنبال جواب می‌گردیم که سرنوشت او، پدر، پدربزرگ و عمو چه خواهد شد و مادر برای او چه خواهد کرد.

محدثه خوشی گفت:
به نظر کتاب جالبی میاد خاصه اینکه در مورد واقع عاشوراست و از زوایای جدیدی به این واقع پرداخته شده
فاطمه آرامی گفت:
من از این مدل کتاب‌ها خوشم میاد، فقط نفهمیدم که آیا معتبر هست یا نه؟!
محمد گفت:
من فکر می کردم فقط حسن مثنی از واقعه کربلا جان سالم در می بره. با این حساب این کتاب باید روایت های کمترشنیده شده جذابی داشته باشه.
و البته میشه حدس زد که یک روایت پر درد برای بعد از تراژدی.
حسن زاده گفت:
خیلی کتاب خوبی بود