مرور کتاب «قندیل» - زعفرانی

 

مروری بر کتاب «قندیل» نوشته کیانوش گلزار راغب
قدم‌زدن با بهار در قندیل

 

زهرا زعفرانی:
قندیل کتابی است که با حداقل ادا و حداکثر شفافیت سراغ موضوعی می‌رود که معمولاً یا بزرگ‌نمایی می‌شود یا سانسور. روایتی که هیچ‌چیز را تزئین نمی‌کند و اجازه می‌دهد واقعیت، خودش ضربه را بزند.
این کتاب روایت شکل‌گیری و فروپاشی یک مسیر ایدئولوژیک است؛ مسیری که از زاویه‌ی تجربه بهار باز می‌شود و مرحله‌به‌مرحله نشان می‌دهد وعده‌های یک گروه مسلح مثل پژاک، چطور در عمل تبدیل به کنترل و حذف فردیت می‌شود. کنار او با چهره‌هایی مثل فرمانده‌ها و نیروهای حلقه‌ی داخلی آشنا می‌شویم؛ آدم‌هایی که هرکدام بخشی از سازوکار قدرت در این ساختار را عریان می‌کنند. فضای خاطرات تلخ و خشک است و همین باعث می‌شود خواننده بیشتر احساس خفگی و فشار کند. روایت از جذب شروع می‌شود، بعد به آموزش، محدودیت‌ها و تناقض‌های روزمره می‌رسد و آرام‌آرام لایه‌های واقعی را نشان می‌دهد—بدون اینکه نتیجه‌ی نهایی انتخاب‌های بهار را لو بدهد.
قندیل تازه‌ترین اثر کیانوش گلزار راغب است؛ نویسنده‌ای که پیش‌تر هم سراغ روایت‌های میدانی و تجربه‌های واقعی رفته است. کتاب در صد و هشتاد صفحه و با ساختاری منظم منتشر شده و اساسش بر گفت‌وگوهای طولانی نویسنده با بهار شکل گرفته؛ روایتی واقعی که بعداً با تحقیق و بررسی‌های تکمیلی پرداخت شده است. سوره‌مهر این اثر را در قالبی نزدیک به خاطره‌نگاری مستند منتشر کرده؛ نه رمان است و نه گزارش، بلکه ترکیبی است از روایت شخصی و ثبت واقعیت. همین انتخاب باعث می‌شود خواننده بداند با متنی طرف است که سعی دارد پشت‌صحنه‌ی یک تجربه‌ی انسانی و ایدئولوژیک را همان‌طور که بوده روی میز بگذارد.
نثر کتاب ساده و بی‌پیرایه است؛ نه به دنبال بازی‌های زبانی می‌رود و نه تلاش می‌کند خودش را جدی‌تر از واقعیت نشان دهد. همین سادگی به لحن کتاب هم سرایت کرده و باعث شده روایت حالتی بی‌واسطه پیدا کند؛ لحن نه احساسی است و نه خنثی، اجازه می‌دهد تجربه‌ی بهار خودش حرف بزند. شخصیت‌ها با اینکه زیاد پرداخت داستانی ندارند، اما به‌اندازه‌ای که سازوکار درونی گروه دیده شود حضور دارند؛ مخصوصاً بهار و چند چهره‌ی فرمانده که نقش‌شان در شکل‌گیری فضای بسته‌ی کتاب کاملاً قابل فهم است.
انسجام روایت هم بیشتر از جنس «پیش‌روی منطقی» است تا فرم پیچیده؛ مسیر از جذب تا فرسایش فردیت بدون پرش‌های سردرگم‌کننده پیش می‌رود. فضاسازی کتاب بیشتر با همان لحن خشک و تلخ ساخته می‌شود؛ نویسنده محیط را توصیف نمی‌کند، بلکه حس خفگی و بی‌اختیاری را از دل رفتارها و مقررات روزمره بیرون می‌کشد، و همین تصویر واقعی‌تری می‌سازد. ریتم کتاب نسبتاً یکنواخت اما کنترل‌شده است؛ نه تند می‌شود که ضربه‌ی روایت از دست برود و نه آن‌قدر کند که خسته‌کننده شود. ایده‌ی اصلی—نمایش مکانیسم جذب و کنترل در یک گروه ایدئولوژیک از زاویه‌ی تجربه‌ی واقعی—ایده‌ای قوی و کم‌ادعاست و مضمون کتاب هم روی همین ستون می‌ایستد: اینکه چطور شعارها، وقتی وارد زندگی واقعی آدم‌ها می‌شوند، می‌توانند مسیر را از آزادی به محدودیت بکشانند. نتیجه، روایتی است که بیش از آنکه به دنبال شوک‌دادن باشد، سعی می‌کند واقعیت را همان‌طور که هست نشان دهد؛ و همین هم نقطه‌ی قوت اصلی‌اش است و هم محدودیتش.
بهار روزبه‌روز می‌فهمد که هیچ چیزی آن‌طور که گفته شده پیش نمی‌رود. وعده‌های آزادی و برابری به مقررات خشک، نگاه‌های مشکوک و تصمیم‌های بی‌چون‌وچرای فرمانده‌ها بدل شده‌اند. هر حرکت کوچک باید تأیید شود، هر احساس و فکر به حساب بیاید و همین کنترل بی‌وقفه، آرام‌آرام حس استقلال و انتخاب را از او می‌گیرد. در این فضای فشرده، نه تنها محدودیت‌ها محسوس‌اند، بلکه تضاد میان شعارها و واقعیت‌ها خواننده را با همان حس خفگی و فشار مواجه می‌کند که بهار تجربه می‌کند.
قندیل کتابی است که با زبانی ساده و مستقیم، روایت تجربه‌ی بهار و تاثیر کنترل و فشار یک گروه مسلح مانند پژاک را نشان می‌دهد؛ شخصیت‌ها محدود اما تاثیرگذار هستند و زاویه دید کتاب اجازه می‌دهد خواننده روند جذب، محدودیت و فرسایش فردیت را به‌طور ملموس درک کند. در شرایط امروز و در سایه شعار «زن، زندگی، آزادی»، این اثر نشان می‌دهد که چگونه گروه‌ها و باورهای سختگیرانه‌شان ـ برخلاف آنچه در تبلیغاتشان می‌گویند ـ می‌توانند زندگی و انتخاب‌های فردی آدم‌ها را محدود کنند. این کتاب برای خوانندگان جوان بزرگسال و علاقه‌مند به روایت‌های واقعی و مستند، چه تحلیلگر اجتماعی باشند و چه کسانی که می‌خواهند پشت‌صحنه‌ی چنین تجربه‌هایی را ببینند، انتخابی آموزنده و تأمل‌برانگیز است.

 

***برای مطالعه پرونده کتاب قندیل کلیک کنید.

سمانه گفت:
مرورتون عالی بود.
ر یوسفی گفت:
این ریویو واقعا دید خوبی از کتاب به من داد
محبوبه مرادی گفت:
چه کتاب خاصی. کاش همه مرزنشینان مطالعه اش کنند
زینب گفت:
مرور جالبی بود ، توضیحات خیلی خوب و کمک کننده بود ، آقای گلزار راغب رو با عصرهای کریسکان شناختم؛ انصافا قلم و روایت جذابی دارند
محدثه خوشی گفت:
مرور جالبی بود اما برخی توضیحات تکرار شده بود