حماسهای در دل اشغال
محمد کورهپز:
شاید باورش کمی سخت باشد که در دوره پهلوی هم شاهد ادبیات مقاومت و پایداری آن هم از نوع مقابله با بیگانگان و متجاوزان به خاک کشور باشیم. یکی از این معدود آثار در خور تحسین، رمان «آقامهدی» نوشته منوچهر مطیعی است که به ماجرای اشغال ایران توسط روسها، آمریکاییها و انگلیسیها بعد از جنگ جهانی دوم میپردازد. داستانی که با این جملات آغاز میشود:
«بهار بیتوجه به اینکه مردم غم دارند، فرا رسیده بود. بهار قشنگی بود اگر چه مردم بهار و نوروز نداشتند. درختان زردآلو و قیسی و هلوی باغستانهای اطراف قزوین به شکوفه نشسته بودند و مانند سالهای شادی و بیغمی زیبایی شکوهمندی داشتند اما در مردم آن کشش و کوشش همیشگی دیده نمیشد و چون گذشته وقتی بهم میرسیدند، لبخند نمیزدند و سلام و خسته نباشید نمیگفتند، کمبود نان و قند و شکر که اساسیترین اقلام مایحتاج مردم را تشکیل میدادند از یک طرف، و مشاهده سربازان ارتش بیگانه که با پوتینهای سنگین، تفنگ به دوش از معابر و گذرگاهها میگذشتند از طرف دیگر، غم به دل اهالی مینشانید.»
در این شرایط که کشور را قحطی، بیکاری، بیماریهای واگیردار و حضور آزاردهنده نیروهای بیگانه در برگرفته، کارگر سنگتراشی اهل قزوین به اسم آقامهدی خواسته و ناخواسته به تقابل با بلشویکهای مزدور شوروی کشیده میشود و داستان پرپیچ و خم و هیجانانگیزی از مبارزه علیه اشغالگران شکل میگیرد.
آقامهدی برخلاف قهرمانهای فیلمفارسیهای دوره پهلوی که عموماً افرادی لات، عرقخور و بزن بهادر بودند و نهایت دغدغه و دعوای آنها را مسائل عشقی و ناموسی و به هم ریختن کافه و محله شکل میداد؛ شخصیتی متشرع، اهل نماز و عبادت و اهل فهم مسائل سیاسی است و تعریف جدیدی از قهرمان را در برابر مخاطب ایرانی قرار میدهد.
شناخت زیادی از منوچهر مطیعی ندارم و اینکه چه موضعی در برابر حکومت پهلوی داشته؛ اما این را میدانیم که داستان 436 صفحهای «آقامهدی» -که در چاپهای دیگر به نام «مهدی سنگتراش» نیز منتشر شده- آنقدر خواندنی و واجد ارزشهای ملی و مقاومتی بود که وزارت دربار پهلوی با انتشار یادداشتی، از نگارش آن تقدیر کرد.
شاید یکی از نقاط ضعف کتاب را بتوان توجه زیاد به بلشویکها و روسها و اشاره کمتر آن به آمریکاییها دانست که البته با توجه به اینکه ایران آن زمان کشوری در بلوک غرب تعریف میشد، احتملا اتفاقی طبیعی باشد. اما در هر حال کتاب نسبت به تمام اشغالگران موضع منفی دارد.
داستان سرشار از تقدیس ارزشهای اخلاقی، ملی، پهلوانی و دینی است و انعطاف مناسبی نیز برای مخاطبان مختلف (از نوجوان تا بزرگسال) دارد.
نکته آخر اینکه ظاهراً این کتاب دیگر چاپ نمیشود و بعید است جایی غیر از کتابفروشیهای بساط کرده در پیادهرو بتوانید آن را پیدا کنید. گرچه نسخههایی از آن در برخی کتابخانههای قدیمی یا سایتهای عرضه کتب قدیمی موجود است و همچین فایل پیدیاف کتاب را میتوانید در اینترنت پیدا کنید.
اما این سوال هم مطرح است که کتابهای خوبی مثل «آقامهدی» چرا تجدید چاپ نمیشوند؟ آیا این آثار بخشی از ادبیات معاصر ما نیستند؟ در حالی که میدانیم محتوای فاخر آنها به نسل کنونی ما نشان میدهد که ارزشهایی مانند وطندوستی، دینداری، مقاومت در برابر اشغال، مردمی بودن، خصال پهلوانی و ... مربوط به امروز و دیروز ما نیست و در هر برههای مورد تمجید و تفاخر بوده است. از طرفی طبق قوانین فعلی، اگر زمان مشخصی از انتشار یک کتاب یا وفات نویسنده آن بگذرد دیگر منعی برای سایر ناشرین جهت چاپ آن وجود ندارد. کاش حرکتی هم در این باره انجام شود تا دسترسی به این آثار را برای نسل جدید تسهیل کند.