نشان حُسن

 

قیامی در امتداد صلح

 

مهدی مرشدی:

در میان دریای طوفانی و آن هنگام که موج‌ها در دل شب بیشتر از هر وقتی سودای غرق کردن دارند، باید دست در دست نور داد و با مهتاب هم‌مسیر شد.
نویسنده‌های زیادی محور نوشته‌هایشان را عاشورا قرار داده‌اند؛ تحلیلی، داستانی، تمثیلی و... .
«نشان حُسن»، نوشته لیلا مهدوی در ۳۱۰ صفحه، نه صرفاً داستانی جدید، که زاویه‌دیدی نو را روایت می‌کند.
این کتاب، داستان اهل‌بیت عاشورایی امام حسن «علیه‌السلام» است. از مدینه و مکۀ ایشان تا مسیرِ کربلا... و کربلا. بانو نفیله و خوله، حسن مثنی، قاسم و دیگر نتیجه‌های رسول خدا که بعد از شهادت پدرشان أبامحمد، حالا باید انتخاب کنند که تسلیم عافیت‌طلبی‌های حتی برخی نزدیکان شوند یا به قاعدۀ صاحبِ زمان بودنِ امام، اختیار خویش را در دست او قرار داده و سعادت را در آغوش بگیرند.
داستان از زبان چهار نفر روایت می‌شود و با اتمام یک بخش، به اندازه خواندن یک یا دو صفحه طول می‌کشد که نویسنده مشخص کند این بخش از زبان کیست. با این حال سبک و قلم نوشتار، ریتم را نگه می‌دارد تا راوی بخش، در خلال روایت معلوم شود.
با وجود جابه‌جایی بین شخصیت اول روایت، توالی زمانی حفظ می‌شود و شاهد پرش مقطعی به شکلی که نقطه زمانی را گم کنیم نخواهیم شد. 
اول هر فصل، با چند خط کوتاه و شاعرانه شروع می‌شود که به صورت استعاری از فضای حسی و معنایی فصل پرده‌برداری می‌کند و به خواننده برای تأمل در مطلب نیز کمک می‌کند.
حساسیت نویسنده بر روی نَقل کلام از زبان امام حسین «علیه‌السلام» به‌جا بوده و همین بر باورپذیر بودن روایت می‌افزاید و به پردازش ماجراهایی که در ذهن حضرت قاسم می‌گذرد کمک می‌کند. این حساسیت در روایت و پردازش رفتاری حضرت قاسم نیز مشهود است.
در جایی از کتاب می‌خوانیم: «همان هنگام قامت عمویم أباعبدالله، از میان دروازه امارت مدینه نمایان شد، چهره‌شان مانند همیشه آرامش داشت و چیزی از سِرِّ درون نمایان نبود. عباس به سمت ایشان شتاب کرد. از پی او ابوالحسن و علی اوسط. فقط خدا می‌داند که چقدر بی‌تاب بودم بشنوم در امارت مدینه چه گذشته است. نمی‌دانم در چهره‌ام چه بود که یک لحظه با نگاه پر از عطوفت عمو مواجه شدم. نمی‌دانم در آن نگاه لحظه‌ای چه بود که قلبم را در سکون و آرامش فروبرد...»
خداوند در قرآن، سوره عنکبوت، آیه دو می‌فرماید: «آیا مردم پنداشته‌اند که چون بگویند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و آزمایش نمی‌گردند؟»
و این آزمایش چقدر برای اولیای خودش آزمایش‌های سخت‌تری بوده که نگاه کردن از چشم این بندگان عزیز خدا حتی از روی نوشته‌ها هم سخت است.
«نشان حُسن» سراسر تعریف امتحان بود، این بار از چشم اهل‌بیت امام مجتبی «علیه‌السلام»، جایی که بعد از صلح و شهادت پدرشان امام حسن «علیه‌السلام»، چشم در چشم امام و عموی خویش دارند.
روایتی که به من اجازه داد امام حسین و حضرت عباس «علیهماالسلام» را عمو بخوانم. بانو نفیله باشم و در اتفاقات، هم‌زمان نگران «ایمان» و «جان» فرزندانم باشم. دلتنگ مدینه بشوم. منطق محمد حنفیه را بفهمم اما قبول نداشته باشم. نیمه‌شبِ مسجدالحرام، در روشنایی مهتاب به آینده اهل‌بیت پیامبر بیاندیشم و قیام عمویم را امتداد صلح پدرم ابامحمد بدانم.
کتاب، ما را با بخشی از تاریخ اهل‌بیت در قالب داستان همراه می‌کند؛ کنار حضرت قاسم میان نخل‌ها برای کمک به برادرانش تا کربلا و شمشیر زدن در رکاب سیدالشهدا.