مرور کتاب «پرتگاه پشت پاشنه»

 

مروری بر کتاب «پرتگاه پشت پاشنه» نوشته مجید اسطیری

دقیقا لبِ مرز

 

زهرا زعفرانی:
اگر زندگی را خط باریک میان ماندن و افتادن تصور کنیم، پرتگاه پشت پاشنه ما را درست روی همین مرز می‌برد. داستان از جایی آغاز می‌شود که هر تصمیم می‌تواند همه‌چیز را تغییر دهد و هر قدم می‌تواند به نقطه‌ای بی‌بازگشت تبدیل شود. در مرکز روایت کتاب «پرتگاه پشت پاشنه»، مردی ایستاده که زیر فشار انتخاب‌ها و مسئولیت‌ها، میان آرامش و تلاطم، میان ماندن و رفتن، و میان تعهد و رهایی دست‌وپا می‌زند. همسری که گاهی تکیه‌گاه و گاهی سنگینی بار زندگی است، دوستان و همراهانی که میان همراهی و سوق دادن به خطر نوسان می‌کنند؛ و جهانی که مدام او را به لبه‌ی تصمیم‌های بزرگ نزدیک می‌کند. این رمانِ انتشارات خط مقدم، ما را در فضایی از تعلیق، اضطراب و کشفِ آرام‌آرام حقیقت آدم‌ها پیش می‌برد؛ بی‌آن‌که زود همه پرده‌ها را کنار بزند.
«پرتگاه پشت پاشنه»، نوشته «مجید اسطیری» است و چهارمین اثر داستانی او به شمار می‌رود. رمان روایت زندگی «شهید عبدالبصیر جعفری»، از شهدای مدافع حرم افغانستانی است. کتاب در قطع رقعی و جلد شومیز چاپ شده و ۳۶۸ صفحه دارد. اسطیری برای نوشتن این اثر نزدیک به بیست ساعت با خانواده و نزدیکان شهید گفت‌وگو کرده و دو سال صرف نگارش آن کرده است؛ همین باعث شده روایت، عمق انسانی و جزئیات لمس‌شدنی داشته باشد.
نویسنده توانسته فضای زندگی و بحران‌های شخصیت اصلی را صادقانه و نزدیک به تجربه زیسته ترسیم کند. به‌خصوص در صحنه‌هایی که فشارهای خانوادگی، تعهدهای شخصی و لحظات تصمیم‌گیری به اوج می‌رسند، رمان ما را در تنشی واقعی و انسانی همراه خود می‌برد. دیالوگ‌ها و روایت‌های درونی، به تعلیق و کشش اثر کمک می‌کنند و خواننده را در مسیر روایت نگه می‌دارند.
با این حال، در برخی قسمت‌ها لحن دانای کل و نثر نسبتاً سنگین باعث می‌شود حس نزدیکی به شخصیت‌ها کمی کم‌رنگ شود. همچنین پرداخت به جزئیات فرعی یا صحنه‌هایی که حالت رویاگونه دارند، گاهی ریتم داستان را کند می‌کند و خواننده را از مسیر اصلی دور می‌برد. رفت‌وبرگشت‌های زمانی نیز در بخش‌هایی پیچش غیرضروری ایجاد کرده‌اند و دنبال کردن خط زمانی را دشوار می‌کنند.
فضاسازی یکی از نقاط قوت مهم رمان است. خانه‌ها، خیابان‌ها و موقعیت‌های بحرانی با حس و حال شخصیت‌ها پیوند مستقیم دارند و خواننده ترجیح می‌دهد قدم‌به‌قدم، دقیقاً در کنار شخصیت‌ها بایستد. ریتم روایت متناسب با تنش داستان پیش می‌رود؛ هرچند برخی تکرارهای روایی مانند استفاده مکرر از عبارت‌هایی نظیر «مردی که باران…» می‌تواند در طولانی‌مدت حس یکنواختی ایجاد کند.
ایده مرکزی «پرتگاه پشت پاشنه»، نگاهی به تصمیم‌گیری انسانی در لحظات حساس و عبور از مرحله‌های دشوار زندگی است. جایی که انتخاب‌ها تنها «انتخاب» نیستند، بلکه تعریف‌کننده سرنوشت‌اند. هرچند پایان داستان تا حدی از ابتدا قابل حدس است، اما مسیر روایت همچنان پرکشش باقی می‌ماند و حس تعادل میان امید و سقوط را منتقل می‌کند.
در مجموع، پرتگاه پشت پاشنه روایتی انسانی، پرتنش و تأثیرگذار از ایستادن بر مرز انتخاب و سرنوشت است. برای خوانندگانی که به دنبال داستانی واقع‌گرا، عاطفی و پرکشمکش درباره ایمان، تاب‌آوری و معنای زندگی‌اند، رمانی ارزشمند و ماندگار خواهد بود.