مروری بر کتاب «گلستان ابراهیم» نوشته مریم قربانزاده
استخوانهای آبرودار
حدیث مردانی:
۳۹ سال فراق... ۱۴۲۳۵ روز بی خبری؛ کدام مادری هست که بتواند تصور دوری از فرزندش را در ذهنش بگنجاند و قلبش مچاله نشود؟ ایمان و اعتقادی قوی میخواهد که بتوان آرزوی دوباره در آغوش کشیدن فرزند، حسرت شنیدن صدای او، یکبار دیگر «مامان» گفتنش و دیدن جای خالی او را تحمل کرد.
تعداد شهدای مفقود الاثر جنگ ۸ ساله، طبق آمار تیر ۱۴۰۳، ۱۵۲۰۰ شهید است و این یعنی این تعداد خانواده چشم انتظار. ما چه درکی از غم عظیم آنها داریم؟! ۳۷ سال پس از پایان جنگ، هنوز تفحص و شناسایی ادامه دارد؛ به امید اینکه چشم انتظاری مادر و پدری پایان بپذیرد.
کتاب «گلستان ابراهیم» که در سال ۱۴۰۴ توسط نشر ستارهها چاپ شده، سعی دارد که در ۱۴۱ صفحه ما را با دنیای یکی از خانوادههای شهدای گمنام آشنا کند؛ پدر و مادری که ۳۹ سال چشم انتظار بازگشت ابراهیم بودند؛ خواهری که عکس برادر به دست در راه آهن دنبال اثری از برادر میگشت:
«این جوان را ندیدید؟ برادرم است. در جبهه خط شکن بوده. یکی شان می گفت: میدانی خط شکن یعنی چه؟ میخواهی برایت توضیح بدهم؟ خط شکن اگر به آب بزند با آب می رود، اگر به زمین برسد خودش را فدا می کند. اگر به کمین و تله بخورد برگشتی ندارد. خواهرم! ازش دل بکن، بر نمیگردد!»
در ۲۸ بخش از زبان پدر، مادر و خواهرها و برادرها با زندگی خانواده آشنایی مختصری پیدا میکنیم. خانوادهای که زیر بار ظلم نرفتن و نان حلال به خانه بردن، ویژگی بارزش است و چه بسا زمینه ای برای عاقبت به خیری فرزندانشان. شفاف بودن روایتها و نزدیکی راویان به شهید، که اعضای خانواده ابراهیم هستند باعث اعتماد مخاطب به روایتهای کتاب میشود. ساختار کتاب به گونهای است که فصل اول را با جوانی پدر ابراهیم شروع میکنیم و این به ما کمک میکند که با ارزشهای حاکم بر «خانواده قائمی» بهتر آشنا شویم و درک بهتری از چگونگی تحمل روزهای سخت دوری و فراق داشته باشیم. فصلها از لحاظ زمانی پیوستگی دارند و باعث سردرگمی مخاطب در زمان نمیشود. قلم ساده و بیتکلف «مریم قربانزاده» مخاطب را خسته نمیکند و میتوان یک نفس تا آخر کتاب را پیش برد.
نویسنده در فصلهای ابتدایی، بدون دخل و تصرف، روایتهای خانواده را بیان کرده است و فقط ۲ فصل پایانی کتاب را ما از زبان خودش میخوانیم. قربانزاده داستان دفن ابراهیم به عنوان شهید گمنام در دانشگاه علامه طباطبایی و ماجرای تشخیص هویت او و حال خانواده شهید از شنیدن این خبر و لحظه ی وصال را از زبان خودش بیان کرده است.
توصیف احوالات مادر و پدر هنگام رسیدن به مزار سرد و سنگی ابراهیم خونگرم و سرزندهی آنها بعد از ۳۹ سال چشم انتظاری و دوری و صبر به همراه عکسهایی از آن روز که در ضمیمه کتاب آورده شده، باعث شد که به صورت ملموس آن روز را احساس کنم و از پشت پرده اشک این فصل را بخوانم. قبل از مطالعه این کتاب، وقتی بر سر مزار شهدای گمنام میرفتم به خود شهید و گمنامیاش فکر میکردم، این که شاید هیچ وقت خانواده و دوستانش بر سر مزار او نیایند. حالا بعد از مطالعه «گلستان ابراهیم»، با دیدن مزار شهید گمنام به خانوادهای میاندیشم که تا سالها با هر بار شنیدن صدای زنگ خانه به امید بازگشت دُردانهشان در را باز کردهاند و چشم انتظار بودهاند و چه بسا چشم انتظار از این دنیا رفتهاند؛ چه غم عظیمی را به دوش کشیدند و میکشند این خانوادهها.
فرقی نمیکند اهل مطالعه کتابهای شهدایی هستید یا نه؛ «گلستان ابراهیم» را از دست ندهید. بخوانیم تا بیشتر قدر بدانیم.


