تفاوت همیشه هم بد نیست
احتمالاً این جمله از شهید آوینی را شنیده اید که: «اگر انسانهايي كه مأمور به ايجاد تحول در تاريخ هستند، خود از معيارهاي عصر خويش تبعيت كنند، ديگر تحولي در تاريخ اتفاق نخواهد افتاد.»
همیشه شنا کردن در جهت جریان آب آسان است. داستان از آنجایی سخت میشود که بخواهی خلاف جریان آب شنا کنی؛ آن وقت است که زمین و زمان، استقامتت در این مسیر را به چالش بکشند.
داستان از حدود صدسال پیش شروع میشود که زن بودن، تنها دو قرائت دارد؛ زن سنتی خانهنشین و زن مدرن حاضر در اجتماع. اگر تو خوانش اول را انتخاب کنی، باید علاقهها و وظایفت را و اگر خوانش دوم را برگزینی باید باورهایت را قربانی کنی.
اما بعضیها به الگوهای موجود بسنده نمیکنند و خود الگوی جدیدی از زن بودن را تعریف میکنند؛ زندگینامه یکی از آن افراد متفاوت را کتاب «زن ها روحانی نمیشوند» به تصویر کشیده است. زنی که راه سومی را برمیگزیند و برای دیگر رهروان این راه، چراغ راه میشود.
«زنها روحانی نمیشوند» داستان زندگی استاد فاطمه سید خاموشی(طاهایی) است که اعظم عظیمی آن را به صورت داستانی نوشته است و «بهنشر» این داستانِ بر مبنای واقعیت را در ۱۴۴ صفحه منتشر کرده است.
فاطمه سید خاموشی(اشرف طاهایی) بر خلاف تمام دخترانی که پس از اتمام مدرسه و ازدواج دیگر درس در زندگیشان جایی نداشت مگر آنکه در دانشگاه تحصیل کنند، بعد از ازدواج دروس حوزوی را پابهپای همسرش آغاز میکند و پس از آن، از محضر دیگر اساتید استفاده میکند. اما بانوی قصه اهل تکخوری نیست؛ سفره میگستراند تا از معدود زنان درس دین خوانده نباشد. سفرهای که از تمام ایران و جهان مهمان میپذیرد.
در زندگی خانم طاهایی، روزهایی را میبینیم که خادم حوزه با سردی و شماتت با او صحبت میکند و او برای حضور در درس اساتید در حوزه مردانه شماتت میشود تا روزی که او، اولین حوزه زنانه را تأسیس میکند و علاوه بر تأسیس شعبه های مکتب نرجس در شهرهای دیگر، از خارج از ایران هم طلبه جذب مکتب میشود.
برای او زن بودن مانع نیست که پر پرواز است.
نثر کتاب، داستانی و روان است و درونمایه کتاب جذاب است و کشش داستان مخاطب را تا انتهای اثر شیفته نگه میدارد.
این کتاب، داستان صبر بر کار درست است. داستان زنان انسان ساز و جامعه ساز و قصه بانوی مسلمان است که قواعد جامعه را اگر اشتباه بداند، نمیپذیرد و برای تغییر آن قیام میکند. همان قیامی که خدا امر به آن کرده، چه با جمع باشد و چه به تنهایی.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
«آقای میلانی ادامه داد: «آخرین باری که رفتم به اون مسجد، فقط چند تا پیرزن برای نماز جماعت آمده بودند. امروز شنیدم زنهای بی حجاب کارمندهای راهآهن رو هم به مسجد کشوندی آره؟»
اشرف سرش را پایین انداخت «لطف خداست آقا. اول که رفتم خیلی خلوت بود. کم کم تا روز آخر دیگه جا برای نشستن نبود همه جور آدمی می اومد...» و به یاد آورد زنهایی که روزهای اول می آمدند به مسجد چه ظاهر نامرتبی داشتند. چادر رنگی را می کشیدند روی موهای ژولیده و با دمپایی میدویدند که به نماز اول وقت برسند بندگان خدا روزهای اول اشرف را با چشمهای گشاد تماشا می کردند. انگار خلقت تازه ای دیده بودند باورشان نمیشد روحانی زن هم وجود داشته باشد آن هم این قدر تمیز و مرتب و خوش پوش.»
این کتاب الهامبخش، برای علاقهمندان به تاريخ معاصر، مطالعات زنان و زندگینامه افراد موفق، انتخاب مناسبی است.