مروری بر کتاب «قندیل» نوشته کیانوش گلزار راغب
زن، زندگی، پژاک
"خاطرات بهار (عضو سابق سازمان پژاک)" این توضیح مختصر روی جلد کتاب برای منی که بارها اسم پژاک را شنیده بودم و ذهنم پر از علامت سوال بود، برای ترغیبم به مطالعه «قندیل» کافی بود.
کیانوش گلزار راغب که پیش از این با سه گانه «شنام»، «عصرهای کریسکان» و «برده سور» به بیان اطلاعاتی از گروهکهای کومله و دموکرات پرداخته بود حالا این بار به سراغ معرفی پژاک از یک منبع دست اول رفته است. اسم گروهک پکک را احتمالاً شنیدهاید. اگر اهل استانهای غربی باشید، درصد این احتمال خیلی بالا میرود. پژاک یکی از زیر شاخههای آن است که در سال ۱۳۸۲ موجودیت خود را اعلام کرد.
کتاب ۱۸۴ صفحهای که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده، در ۸ فصل ما را شریک تجربههای بهار میکند. از نحوه جذب او به این گروهک تا تجربههای تلخ زیستهی او در مدت زمانی که یک چریک یا گریلا بوده تا روزهای جدایی از حزب را از زبان بهار میخوانیم. تمرکز کتاب بر روی تجربیات و دریافتهای بهار از ساز وکار پژاک و قوانین حاکم بر آن است. از روابط خانوادگی و اوضاع خانواده بهار، فقط به میزانی که برای فهم احوالات او در آن برهه نیاز هست میخوانیم.
نویسنده با قلم ساده و بدون تکلف خود سعی کرده که بدون کم و کاست، واقعیتها را پیش روی مخاطب قرار دهد. ملاحظات امنیتی این موضوع، خللی در روند ثبت خاطرات وارد نکرده است. ما با یک سیر زمانی خطی، در جریان کلیت قضیه قرار میگیریم. نویسنده یک دید کلی و واقع گرایانه از نحوه جذب و چگونگی ماندن و همکاری اعضا و آموزشهای گروهک و سیاستهای اخلاقی آن ها به ما میدهد.
اعتبار مطالب کتاب بر ۱۰ ساعت گفتگوی بدون واسطه با بهار و ماهها پژوهش نویسنده در مورد پژاک استوار است. در هیچ کجای کتاب، شاهد دخل و تصرف و یا تحلیل نویسنده نیستیم و فقط شاهد زندگی بهار در مقرهای پژاک هستیم. نویسنده سعی کرده که ما را به حقیقت حاکم بر پژاک آشنا کند بدون اینکه اصراری داشته باشد که مطلبی را به ما بقبولاند.
سراسر کتاب برای من پر از شگفتی بود، مخصوصاً زمانی که با شعار اصلی این گروهک، که زن، زندگی، آزادی بود مواجه شدم! از نحوه زندگی و سازمان دهی آنها تا آموزشها و اخلاق حاکم بر بدنه گروهک؛ همه و همه برایم تعجب برانگیز بود. در کتاب به دنبال بیان مواجهه گروهک و میزان احترام و طرح رفتار آنها با زنان بودم، چون این قضیه در تبلیغات آنها نقش پر رنگی دارد.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
«کلاً برخورد زشت و زنندهای با زنان متاهل داشتند و به نوعی آنها را گناهکار و خطاکار میدانستند که تحت تاثیر افکار پلید مردان تن به ازدواج دادهاند. پس لازم بود بیشتر انتقاد و تنبیه شوند تا وابستگی به مردان از وجودشان پاک شود. طوری آموزش میدادند که کلاً از جنس مرد کینه و نفرت و دشمنی داشته باشی و آنها را مسبب تمام مشکلات زندگی زنان فرض کنی»
مطالعه این کتاب برای من یک تلنگر بود. تلنگری که نشانم داد که چقدر نیاز است راجع به این گروهکها بدانیم و آگاه شویم و آگاه کنیم. من این کتاب را شروع این مسیر برای خودم میدانم و دوست دارم همه جوانان و به خصوص جوانان کرد که طالب آگاهی هستند «قندیل» را مطالعه کنند.


